ب تفکر مبتنی بر شانس
ما اصلا کاری به این که شانس میتواند به خودی خود خدا را نفی کند یا نه نداریم امّا میخواهیم ببینیم اگر ما معتقد به شانس شدیم طبق این اعتقاد چگونه باید فکر کنیم:
اعتقاد به شانسکی بودن طبیعت هر مفهومی که نداشته باشد حداقل دارای این مفهوم است که شخص معتقد به آن همه چیز را کشک و پوچ میداند (امّا تاریخ پوچ انگاری زودتر از این حرفها شروع شده است) آیا کسی که هر روز به درختان و کوهها و آسمان و زمین نگاه میکند میتواند بپذیرد که همهی اینها محصول شانس است
در مورد شانس حداقل چیزی که میتوان گفت این است که اثبات پذیر نیست چرا که فرضا من معتقد به شانس باشم بنابر این نه تنها آسمانها و زمین بلکه خود من هم باید محصول شانس باشم یعنی پوچ باشم آیا موجود پوچ میتواند به اثبات چیزی بپردازد؟
آیا اگر شانس را بپذیریم آن گاه نباید وجود هر قاعدهای را در عالم رد کنیم
متاسفانه اهالی علوم دچار یک خامخوری شدهاند که معلوم نیست چه موقع جهان از آن نجات خواهد یافت مفاهیم فلسفی همینطور بدون تعمق داخل حوزهی فیزیک میشوند بعد از آن جا هم مفاهیم فیزیکی خام خام وارد فلسفه (یا چیزی شبیه فلسفه) میشوند.
آقا! ما سر این مسائلی که همینطور شما از یک علم بیرون میکشید و بی قاعده وارد یک علم دیگر میکنید حرف داریم (خوب البته شما مقصر نیستید چرا که شما در عمیقترین لایه تفکر معتقد به شانس یا به نظر من بی تفکری هستید بازهم می گویم اگر بنا به اعتقاد به شانس آن هم به صورت فراگیر باشد باید سفرهی تفکر را جمع کرد)
نحوهی به وجود آمدن علم آمار و احتمال به این صورت است که در حل مسائلی که عمیقا به قاعدهمند بودنشان معتقد هستیم با دشواریهایی روبهروایم از جمله ناآگاهی به شرایط اولیه مسئله، نا آگاهی کامل به سیستم و نحوهی تاثیر گذاری آن
مثلا فرض کنید که شما در بالای کوهی ایستادهاید و سکهای در دست دارید آن را پرتاب میکنید سکه از کوه به پایین سرازیر شده و در پایین آن بالاخره یا شیر یا خط میآید در اینجا میگویید احتمال (یا شانس) شیر یا خط یک دوم است اما نه به این معنا که این مسئله شانسکی است بلکه به این معنا که در ۵۰ درصد موارد که شخص پرتاب کننده به صورت رندوم سکه را پرتاب می کند شیر میآید و در ۵۰ درصد بقیه خط و البته و صد البته همگی این اتفاقات شدیدا از قوانین نیوتن پیروی میکنند و قاعدهمند و به قول اساتید فن علی الاصول میتوان برایشان معادله حرکت نوشت و حل کرد (در این جا شانس یک قاعدهی فیزیکی نیست بلکه صرفا یک ابزار برای تقریب زدن است)
اتفاق جدید که در صدهی بیستم میلادی (البته میلادی ونه شمسی) در تفکر فیزیکی افتاد این بود که در فیزیک ریزمقیاس شدیدا اعتقاد به شانس اوج گرفت به گونهای که گفته شد و میشود مسائل در این حوزه از فیزیک فقط از یک قاعده، که آن هم همان شانس است پیروی میکنند، (دقت شانس یک قاعدهی فیزیکی شد این همان است که در فیزیک کوانتم به مکتب کپنهاگی معروف است) و البته در فیزیک بزرگ مقیاس همچنان اعتقاد به علّی بودن مسائل و ابزار بودن شانس حفظ شد و این خود مسئلهای است که چه طور در فیزیک ریز مقیاس قاعده بی معنا است امّا در بزرگ مقیاس معنا مییابد (اعتقاد به قاعده شانس در یک مفهوم رایج به مفهوم بی قاعده بودن به صورت مطلق است هر چند که میتوان در یک مفهوم دقیقتر قواعد خود علم احتمالات را به عنوان قواعد حاکم در نظر گرفت. امّا به هر حال اعتقاد به مطلق بودن شانس، اعتقاد به قاعده بودن هر چیز دیگری را نفی می کند یا به عبارت بهتر هنوز کسی را ندیدهایم که ادعا کند قواعد نیوتن از قواعد آمار و احتمال در میآید چه به این که بخواهد آن را اثبات کند) شاید از قِبَل وجود همین متناقض نماهای حل نشده است که بعدا سخنی در جامعهی فیزیک به میان آمد که میگوید ما کاری نداریم که حقیقت چیست و آیا آمار و احتمال حقیقت خارجی دارد یا نه. برای ما همین قدر که شانس به عنوان یک نظریه موفق دارد مسائل فیزیک را جلو میبرد کافی است (عبور از اصالت حقیقت به سمت اصالت عمل). امّا جالبتر این که در حالی که در اهالی فیزیک چنین روحیهای به وجود آمد عدهای دیگر از مسئلهی شانس در فیزیک کوانتم پرچمی برای یک نظریهی کلی در مورد شانس درست کردند و مسئلهی شانس مطلق را به همه جا بسط میدهند.
(ما همینجا صدای اعتراض خود را بلند میکنیم که آخه آقا! ما اصلا از شما نمیخواهیم این نظریه شانس به صورت مطلق را اثبات کنید امّا حداقل نگاه کنید در فیزیک هم همه به این مسئله معتقد نیستند.)
به هر حال الان بر سر تفکر در مسائلی که حداقل ما فکر می کنیم مافوق فیزیکی هستند وضعیتی به وجود آمده که هر هنگام که کفگیر استدلال اهالی مادهگرا به ته دیگ میخورد به آخرین تیر ترکش خود رجوع کرده و ناگهان همه چیز را به شانس بر میگردانند. (احتمالا این را در جای دیگری باز خواهم کرد) در گذشته نیز این ماجرا صورت دیگری داشت: عدهای هر هنگام که دلیل اتفاقی را در طبیعت را متوجه نمیشدند آن را به خدا نسبت میدادند مثلا دلیل رعدو برق را متوجه نمیشدند به خدا نسبت می دادند. واضح است که وقتی دلیل رعدوبرق کشف گردد خدای آنان از خدایی خود سقوط خواهد کرد. گویا در دنیای امروز شانس جانشین خدای قدیم شده است.